قایق جاری در خون

نفس

رویاهای زیر آوارمانده

رنگ های خاک خورده

آرزوهای مدفون شده ی دختری بهاری 

خلبان بمب افکن عراقی که هدفش را صرفا از آبادی های تهران انتخاب میکرد آیا میدانست که بر سر چه بمب می افکند؟ بر سر کودکی های بهار نوروزی! بر سرآرزوهای رنگارنگش! دلتنگی های نوبلوغش برای طاهر!بر سر رویای دکتر تنگی نفس شدنش!

قایقی که بر خرابه های این کودکان نسل سوخته جاری شده است تا کجا خواهد رفت؟!

چه بهارهای نوروزی که زیر آوار ماندند 

و ما فقط وارد دنیای کودکانه ی یکی از آنها شدیم 

و لعنت به جنگی که هدف بمبارانش کودکی باشد فارغ از هیاهو و در حال تاب بازی کردن!

لعنت...